حضرت موسی"علیه السلام"بعد از اینکه از مصر بیرون رفت -به خاطر اینکه یکی از قبطیان را کشته بود و فرعون و اطرافیان او فهمیده بودند که او بوده که این کار را انجام داده و مواظب بودند تا او را پیدا کنند و روانه مدین شد.مدین نام شهری بود که حضرت شعیب در آن می زیسته،و این شهری بود در کنار دریای قلزم رو به روی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت منزل مسافت بوده،و از تبوک بزرگتر، چاهی هم که گوسفندان شعیب از آن آب داده می شود در همانجا بوده است. و لمّا وردماء مدین وجد علیه امّة من النّاس یسقون و وجد من دونهم امراتین تدودان قال ما خطبکما (قصص/23) چون به آب مدین رسید مردمی را دید که از چاه،آب می کشند و در طرف دیگر،دور از مردم،دو نفر زن را دید که گوسفندان را از اینکه مخلوط با سایر گوسفندان شوند جلوگیری می کردند،موسی پرسید:چرا ایستاده اید؟گفتند:ما آب نمی کشیم تا آنکه چوپانها گوسفندان خود را ببرند،و پدر ما پیری سالخورده است. منبع:جوانان و الگوهای قرآنی/علی سر لک
| دختران بیدار |
